«دارکوب» آخرین ساخته بهروز شعیبی که این روزها بر پرده سینماست نشان میدهد که این فیلم ساز جوان نتوانسته مثل آثار قبلی اش، «دهلیز» و «سیانور» که نظر دو طیف منتقدان و مخاطبان را جلب کرده بود این بار هم موفق باشد. فروش نا امید کننده و بی اعتنایی منتقدان و نویسندگان سینمایی موکد این گفتهها است. اما چرا این اتفاق برای این فیلم شعیبی افتاد. فیلمسازی که پله پله آثارش پختهتر و مستحکمتر از هم میشد چرا در «دارکوب» به یک نقطه ایستایی و حتی شاید عقب گرد میرسد؟
۱. اولین و بزرگترین مشکل دارکوب در هسته ابتدایی شکل گیری این فیلم است. یعنی جایی که نویسنده خواسته، ایدهای خلق کند و فیلمنامه یک فیلم سینمایی را بنویسد نقطهای که هنوز فیلمی ساخته نشده است. دارکوب در همان طرح و ایده اولیهای که در ذهن نویسنده بوده میماند و پا را فراتر نمیگذارد و همان جا متوقف میشود. در حقیقت دراکوب یک فیلم تلویزیونی (تله فیلم) است که سازندگانش خواستند آن را به عنوان یک اثر سینمایی به خورد مخاطب بدهند. البته که در این کار موفق نشدند. آمار فروش فیلم این حقیقت را نشان میدهد.
دارکوب داستان «مهسا» زن معتادی با بازی سارا بهرامی است که برای اخاذی از همسر سابقش «روزبه» با بازی امین حیایی به محل کار او میرود و با دیدن زندگی جدید همسر سابق در مرگ بچه اش شک میکند و همه کاری میکند که بچه اش را از شوهرش پس بگیرد.
قصه دارکوب مناسب یک فیلم تلویزیونی خوب و شسته رفته برای پخش در ایام تعطیلات از تلویزیون است. دارکوب به هیچ وجه یک فیلم سینمایی نیست. یک فیلم سینمایی از هسته ابتدایی شکل گیری اش باید برای سینما و پرده عریض و مخاطبانی که قرار است در داخل سالن تاریک سینما فیلم را تماشا کنند، ساخته شود. سازندگان دارکوب باید به این پرسش جواب بدهند که اصولا این فیلم دارای چه ویژگی و امتیازاتی است که مخاطب حاضر بشود به سینما برود و هزینه را صرف دین چنین فیلمی بکند؟. شاید گفته بشود فیلم در بخشهای مختلف فنی و هنری در جشنواره کاندیدای چندین سیمرغ شده است. این گذاره در حین درست بودن یک اشکال دارد و آن هم این است که دارکوب در بخشهای مختلف فنی و هنری دارای کیفیت مناسبی باشد. از باز یهای خوب بازیگرانش گرفته تا فیلمبرداری مسلط علیرضا برازنده. ولی هیچکدام از این عوامل نمیتواند به تنهایی کلیت یک اثر سینمایی بالقوه و منسجم را به نمایش بگذارد. دارکوب سمفونی است که نوازندگانش هر کدام ساز خودشان را میزند بدون اینکه رهبر ارکستر توانسته باشد یک آهنگ یکدست را رهبری کرده باشد. یک اثر سینمایی خوب، مختصات و مشخصات خود را دارد در همه جای دنیا مخاطبان به سینما میروند که یا بخندند یا گریه کند یا دست کم هیجانی بهشان وارد شود. دارکوب یک ملودرام تکراری و خسته کننده است که در بطن روایتش هیچ ویژگی جدید و تازهای پیدا نمیشود.
۲. چرا دارکوب؟ سوالی که برای خیلی از مخاطبان فیلم وقتی از سالن سینما خارج میشود پیش میآید این است که چرا اسم فیلم دارکوب است. چه راز پنهانی در این نامگذاری وجود دارد؟ فیلمساز چه نشانهای در فیلم پنهان کرده است که باید اسم این فیلم دارکوب باشد. ریشه و نشانه شناسی نامگذاری این فیلم از کجا میآید؟.
آیا فقط یک ایده جاه طلبانه و مولف گونه ازطرف کارگردان است که مثلا مثل فیلم «گوزنها» اثر «مسعود کیمیایی» که سالها بر سر نامگذاری اش بحث شد این فیلم هم داری چنین ویژگیهای بشود یا قصه چیز دیگر است.
اگرفیلمساز دنبال این بوده باشد که اتفاقی که برای فیلم گوزنها افتاد برای دارکوب هم رقم بخورد باید گفت: قطعا مولف این نام شکست خورده است. چون در همان ابتدا خود فیلم یک فیلم کاملا شکست خورده است و هیچ وقت چنین بحثها و نشانه شناسیهای از دل چنین فیلم معمولی بیرون نخواهد آمد. اما دلیل اصلی نامگذاری این فیلم چیز دیگری است که شاید کمتر مخاطبی به آن توجه کرده باشد یا اصولا به ذهنش رسیده باشد. دارکوب در واقع استعاری است از شخصیت «مهسا» زن معتاد فیلم که مدام مثل یک دارکوب به تنه زندگی «روزبه» (امین حیایی) نوک میزند تاحفرهای ایجاد کند و بتواند زندگی خود را نجات دهد. در واقع دارکوب کارش نوک زدن مداوم به تنه درخت برای پیدا کردن غذا و زنده ماندن خودش است کاری که مهسا دارد با زندگی همسر سابقش انجام میدهد برای زنده ماندن زندگی خودش.
۳. دارکوب یا طوطی؟ با وجود همه تلاشهای که سازندگان دارکوب برای ساخت این فیلم کشیدهاند، اما نتیجه کار چیزی نشده است که منتقدان و مخاطبان و حتی خود سازندگان اثر را راضی نگه داشته باشد. داستان و قصه فیلم خیلی به سرعت لو میرود و مخاطب همیشه از فیلم جلوتر است و حتی پایان بندی فیلم را هم زودتر از خود فیلم حدس میزنند. چرا چنین اتفاقی میافتد، چون الگوی قصه تکراری است.
این فیلم محصول چیزی نیست جز تکرار. تکرار در قصه، تکرار در روایت، تکرار در بازی و حتی تکرار در پایان بندی و نتیجه گیری نهایی فیلم. فرایندی کاملا کلیشهای و قابل پیش بینی و مبتنی بر اسلوبهای از پیش تعیین شده چنین قصه هایی. دارکوب در فیلم نامه و کارگردانی اسیر کلیشهها و تکرارها شده است بدون اینکه بخواهد هیچ تلاشی برای شکستن پیش فرضهای که مخاطب درباره این نوع فیلمها دارد داشته باشد. همه چیز در بستر یک فرایند تکراری بدون جذابیت و فاقد اعتبار پیش میرود.
خرده پیرنگها به تنهایی کارایی ندارند و در پیرنگ اصلی فیلم تنیده نمیشوند. یه جایی شروع میشوند و سریع تمام میشوند مثل قصه برادرمهسا و رابطه اش با خانواده اش. شاید شعیبی اگر اسم این فیلم را به جای دارکوب، طوطی گذاشته بود بیشتر به هدفی به خاطر آن این فیلم را ساخته است میرسید.
* جوان آنلاین
نظرات